English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (803 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
specialty U اختصاص کیفیت ویژه
specialities U اختصاص کیفیت ویژه
speciality U اختصاص کیفیت ویژه
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
assign U قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning U قلمداد کردن اختصاص دادن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
devoting U اختصاص دادن فدا کردن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
devotes U اختصاص دادن فدا کردن
devote U اختصاص دادن فدا کردن
reserves U ذخیره کردن اختصاص دادن
reserving U ذخیره کردن اختصاص دادن
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
assigns U قلمداد کردن اختصاص دادن
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
dedicating U اختصاص دادن وقف کردن
dedicates U اختصاص دادن وقف کردن
dedicate U اختصاص دادن وقف کردن
assigned U قلمداد کردن اختصاص دادن
reserve U ذخیره کردن اختصاص دادن
appropriation U اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
specific cost U هزینه ویژه
batch costing U تعیین هزینه مجموعهای ازکالا
appraisal method of depreciation U روش تعیین هزینه استهلاک
consecrate U ویژه کردن تخصیص دادن
consecrating U ویژه کردن تخصیص دادن
consecrates U ویژه کردن تخصیص دادن
absolute advantage برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
to set out U نشان دادن تعیین کردن
state- U تعیین کردن وقرار دادن
stating U تعیین کردن وقرار دادن
states U تعیین کردن وقرار دادن
state U تعیین کردن وقرار دادن
stated U تعیین کردن وقرار دادن
cost indexes U ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
aviation weather U مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
reading U یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
readings U یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
assign U اختصاص دادن
allot U اختصاص دادن
to set apart U اختصاص دادن
allocate U اختصاص دادن
allocate U اختصاص دادن
appropriating U اختصاص دادن
allocating U اختصاص دادن
appropriates U اختصاص دادن
appropriated U اختصاص دادن
appropriate U اختصاص دادن
allocates U اختصاص دادن
identifying U مربوط کردن تشخیص دادن
relayed U ربط دادن مربوط کردن
relay U ربط دادن مربوط کردن
identify U مربوط کردن تشخیص دادن
identifies U مربوط کردن تشخیص دادن
relays U ربط دادن مربوط کردن
identified U مربوط کردن تشخیص دادن
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] U این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
release denial U جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
to watch for certain symptoms U توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
intervert U بخود اختصاص دادن برگرداندن
reserve U نگه داشتن اختصاص دادن
reserves U نگه داشتن اختصاص دادن
reserving U نگه داشتن اختصاص دادن
connect U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
wait upon U پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
crest clearing graph U نمودار تعیین کمترین درجه مربوط به حاشیه امنیت مانع
careered U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
wait on U خدمت رسیدن و خدمت کردن
tailor U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
tailors U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
idiosyncrasies U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
appropriation U قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
shadow factor U ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
layoff U خاتمه دادن به خدمت
served U خدمت انجام دادن
layoffs U خاتمه دادن به خدمت
serve U خدمت انجام دادن
serves U خدمت انجام دادن
ambitus U [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
inseparable cost U حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
paged address U که بعد شماره صفحه به آنها اختصاص داده میشود. آدرسهای حافظه مربوط به صفحهای هستند که بعدا به حافظه فیزیکی موجود تط بیق داده میشود.
individualizing U حالت ویژه دادن
individualize U حالت ویژه دادن
individualized U حالت ویژه دادن
individualising U حالت ویژه دادن
individualised U حالت ویژه دادن
individualizes U حالت ویژه دادن
individualises U حالت ویژه دادن
subsidize U کمک هزینه دادن
subsidised U کمک هزینه دادن
subsidises U کمک هزینه دادن
subsidizes U کمک هزینه دادن
subsidized U کمک هزینه دادن
to carry costs U هزینه مرافعه دادن
subsidizing U کمک هزینه دادن
subsidising U کمک هزینه دادن
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
special interest groups U گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
radio fix U تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
specialities U کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality U کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty U کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
renumber U خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
minister U خدمت کردن
serves U خدمت کردن
served U خدمت کردن
ministers U خدمت کردن
serves U خدمت کردن به
served U خدمت کردن به
serve U خدمت کردن به
serve U خدمت کردن
idiocrasy U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
blasts U آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast U آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
serve U خدمت ارتشی کردن
to serve in the ranks U خدمت سربازی کردن
desertion U ترک خدمت کردن
to bear arms U خدمت نظام کردن
served U خدمت ارتشی کردن
serves U خدمت ارتشی کردن
to serve in the army U درارتش خدمت کردن
deallocate U آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
serve one's term U دوره خدمت خود را طی کردن
conscripted U به خدمت وفیفه احضار کردن
commissioning the ship U وارد خدمت کردن کشتی
conscripting U به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts U به خدمت وفیفه احضار کردن
to serve one's term U دوره خدمت خود را طی کردن
to release [from responsibility, duty] U معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
conscript U به خدمت وفیفه احضار کردن
observer U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
poppers U ذرت بودادنی فرف ویژه بو دادن ذرت
popper U ذرت بودادنی فرف ویژه بو دادن ذرت
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
to transubstantiate U تغییر دادن ماده [نان و شراب مربوط به عشاربانی] به بدن و خون عیسی مسیح [دین]
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
ministers U : کمک کردن خدمت کردن
minister U : کمک کردن خدمت کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
desert U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
seasoning klin U کوره ویژه خشک کردن
frictional unemployment U اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
cost minimization U حداقل کردن هزینه
internalization of costs U داخلی کردن هزینه ها
overcharging U اضافی هزینه کردن
cost allocation U سرشکن کردن هزینه
overcharge U اضافی هزینه کردن
overcharged U اضافی هزینه کردن
overcharges U اضافی هزینه کردن
to live in a small way U با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
cost U هزینه بهاگذاری کردن
identifying U تعیین کردن
appoints U تعیین کردن
determining U تعیین کردن
appoint U تعیین کردن
blood types U تعیین کردن
specifying U تعیین کردن
specify U تعیین کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com